بامعرفت‌‌ها 5

 
حضور حضرت منيژه خاتون

چطوره حال بچه گربه‌هاتون؟ 

براي اون دهان و چشم و ابرو

هميشه بنده بوده‌ام دعاگو 

زبس كه رفته عشق، توي قلبم

نوشتم اسمتونو روي قلبم 

خداگواهه تا شما نيايين

از تو گلوم، غذا نمي‌ره پايين  

شبا همه‌ش يادِ شما مي‌كنم

مي‌رم به آسمون نيگا مي‌كنم

شما رو مثلِ ماه مي‌كشم‌ هي

شباهميشه آه مي‌كشم هي

كسي خبر نداره از قضايا

نه جي‌جي و نه مامي و نه پاپا 

به جاي مارياكري و گوگوش

نوارگريه‌دار مي‌كنم گوش  

«قشنگترين پيرهنتو تنت كن

تاج سرسروري تو سرت كن  

چشماتو مست كن همه‌جا رو بشكن

الا دل ساده و عاشق من...» 

دلم مي‌خواد كه از سرمحبت

به عشق من بدين جواب مثبت  

بگين بله وگرنه دلگير مي شم

تو زندگي دچار تأخير مي‌شم  
 
 
اگرجواب نه بياد تو نامه‌ت

خلاصه قهر، قهر تا قيامت! 

فداي اون كه نه نمي‌گه مي‌شم

عاشق يك دختر ديگه مي‌شم  

تو بي‌لياقتي اگر بگي نه

اندِ حماقتي اگر بگي نه 

ببين تو آينه، آخه اين چه ريخته ؟

مثل تو صدتا توي كوچه ريخته! 

تو خانمي؟ تو خوشگلي؟ چه حرفا...!

حرف زياد نزن، برو بينيم باآااا

*****

بشين عزيز، پرت و پلا نگو مرد!

اين مدلي نمي‌شه عاشقي كرد 
 
تو هر دلي يه عشق، موندگاره

آدم كه بيشتر از يه دل نداره  

درسته،‌ديگه توي شهر ما نيست

دلي كه مثل كاروانسرا نيست  

بازم همون دلاي بچگي‌مون

دلاي باصفاي بچگي‌مون  

يه چيز مي‌گم، ايشالا دلخور نشين:

«قربون اون دلاي‌تك‌سرنشين!» 

ادامه دارد ....

بامعرفت ها 4

 

خوشا به حال اون كه تو محله‌ش

هواي عاشقي زده به كله‌ش 

كسي كه قلبش اتصالي داره

مي‌دونه عاشقي چه حالي داره 

با اين كه سخته، بازدلنشينه

«تپش، تپش، واي‌از تپش» همينه 

رد وبدل كه شد نگاه اول

بيرون مياد از سينه آه اول  

دل مي‌گه هرچي‌بش بگي فوتينا

خواب و خوراك و زندگي فوتينا 

عاشق شدن شيدايي داره والا

«خاطرخواهي رسوايي داره» والا 

وقتي طرف توكوچه پيدا مي‌شه

توي دلت يه باره غوغا مي‌شه 

آرزوهات خيلي دورن انگاري

توي دلت، رخت مي‌شون انگاري  

صداي قلبت اون قدر بلنده

كه دلبرت مي‌شنوه و مي‌خنده 

دين و مرام و اعتقادت مي‌ره

اون كه مي‌خواستي بگي، يادت مي‌ره 
 
مي‌خواي بگي: «فدات بشم الهي»

مي‌گي كه: «خيلي مونده تا سه‌راهي؟» 

مي‌خواي بگي: «عاشقتم عزيزم»

مي‌گي كه: «من عاعاعاعا، چي چيزم!» 

مي‌خواي بگي: «بيام به خواستگاري؟»

مي‌گي: «هواي خوبي داره ساري» 

كوزه ضربه ديده بي‌ترك نيست

حال طرف هم از تو بهترك نيست  

مي‌خواد بگه، «برات مي‌ميرم اصغر!»

مي‌گه «تمنا مي‌كنم برادر!» 

مي‌خواد بگه: «بيا به خواستگاريم»

مي‌گه كه: «ما پلاك شصت وچاريم» 

***

اول عشق و عاشقي نگاهه

نگاه مثل آب زيركاهه  

بين شماها عشقو مي‌شه فهميد

از تونگاها، عشقو مي‌شه‌ فهميد 

عشق، اخوي، آتيش زيرديگه

نگاه آدم كه دروغ  نمي‌گه 

نگاه مي‌گه: «عاشقتم به مولا

به قلب من خوش‌اومدي،‌بفرما» 

ادامه دارد...

صبحگاه واقعه

اول که مرا بابت وقفه در گذاشتن ادامه بامعرفتها ببخشید و دوم اینکه می خواهم به مناسبت چهارمین سالروز زلزله ی بم شعر "صبحگاه واقعه" ی برادر را برایتان بگذارم.
همانطور که می دانیدطنز جدی ترین قالب بیان درد  اجتماع است و بعضی اوقات آن قدر جدی که گاه در صورت نیز ساختار خود را فراموش می کند و به جد تبدیل می شود. این شعر نمونه ای از این مطلب است.

خواب بودند ، خواب می دیدند

خواب سنگین و غیر تحمیلی

خواب تفریح ،خواب آرامش

خواب شیرین صبح تعطیلی

جمعه :تعطیل ، جمعه :خواب و خیال

جمعه : دروازه ای به باغ بهشت

مثل هر هفته باز هم می شد

مشق را عصر روز جمعه نوشت

***

دخترک خفت و دست های پدر

طفل را بین دست و بال گرفت

سر که چرخاند رختخواب پدر

باز هم بوی پرتقال گرفت

***

پیش از این آسمان محبت داشت

به زمین، گرم، عشق می ورزید

تیره شد ارتباط های قدیم

آسمان سرد شد، زمین لرزید

***

خانه ... گهواره ، آسمان ... مادر

بانگ دیوار و سقف .. لالایی

مردمان ... کودکان خواب آلود

بلعجب صحنه ای تماشایی

***

آسمان قصه بلندی داشت

شهر خوابید و قصه شد کوتاه

در « بم » اما چقدر طول کشید

شب یلدای پنجم دی ماه

***

کودکان خفته همچنان معصوم

غافل از سقف روی گرده شان

باد می آمدو ورق می خورد

دفتر مشق خط نخورده شان

***

کودکم ... مادرت تشر می زد

منضبط باش و پاک بازی کن

دیگر اینجا کسی مزاحم نیست

تا دلت خواست ، خاک بازی کن

***

نخلبانان شهر بم امسال

رطب ختم خویش می چیدند

کودکان گرم رخوتی شیرین

خواب بودند و خواب می دیدند

***

خواب بودندو خواب می دیدند

خواب سنگین و غیر تحمیلی

خواب تفریح ، خواب آرامش

خواب شیرین صبح تعطیلی

بامعرفت ها 3

 

بازم همون دوره بي‌سواتي

قربون اون حرفاي عشق لاتي  

قربون اون «مخلصتم، فداتم»

قربون اون «من خاك زيرپاتم» 

قربون اون حافظ روي تاقچه

قربون حسن يوسف تو باغچه 

قربون مردمي كه مردم بودن

اهل صفا، اهل تبسم بودن 

قربون اون دوره تردماغي

قربون اون تصنيف كوچه‌باغي 

قربون دوره‌اي كه خوش‌بيني بود

تار سبيل‌ها چك تضميني بود 

***

مرداي ناب و اهل دل نداره

شهري كه بوي كاهگل نداره 
 
بوي خوش كباب و نون سنگك

عطر اقاقيا و ياس و پيچك 

بوي گلاب و بوي دود اسفند

جمع قشنگ اشك شوق و لبخند 

بوي خيار تازه،‌توي ايوون

تو سفره‌اي پر از پنير و ريحون  

بوي سلام گرم مرد خونه

تو حوض خونه، رقص هندوونه 

بوي خوش كتاب‌هاي كاهي

تو امتحان كتبي و شفاهي  

قدم زدن تو مرز خواب و رؤيا

خدا، خدا، خدا، خدا، خدايا! 

***

آي جماعت، چطوره احوال‌تون؟

چي مونده از صفاي پارسال‌تون؟ 

نگين فلاني از لطيفه خسته است

خداگواهه من دلم شكسته است 

با خنده شماس كه جون مي‌گيرم

براي تك‌تك شما مي‌ميرم  

حتي اگه فقير و بي‌پول باشيد

دلم مي‌خواد كه شاد و شنگول باشيد 

خونه‌هاتون چرا خوش‌آب و رنگ نيست؟

چي‌شده؟ خنده‌تون چرا قشنگ نيست؟ 

حرفاي گريه‌دار نمي‌پسندين؟

مي‌خواين يه جوك بگم كمي بخندين؟ 

ادامه دارد ...